وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

جشن مدرسه بهرنگ و نمایش

یه بعد از ظهر با دخترم تصمیم گرفتیم بریم بیرون رفتیم حراج دخترک پسرک بعدشم رفتیم پارک کورش وانیا کلی بازی کرد و اومدیم یه پنج شنبه هم که تو خونه بودیم هوام سرد بود حوصله دوتاییمون سر رفته بود با هم رفتیم مجتمع دنیای نور البته دیگه شهر بازیش رو نرفتیم روز آخر سال میلادی هم که میشد 10 دی ماه یه جشن تو مجتمع بولینگ عبده گرفته شده بود که مجریش مدرسه بهرنگ بود با مشکات و رهام و ماماناشون رفتیم اونجام خوب بود مخصوصا قسمت نمایشش که وانیا خیلی خوشش اومده بود و بعدم دیگه دنیای بازی که خیلی بهش خوش گذشت روز یکشنبه 21 دی هم با مشکات و مامانش رفتیم دیدن نمایش پهلوان کجل که خیلی خوش گذشت ... پارک شریعتی یه پنج شنبه و گشتی تو مجتمع دنیای نور...
12 دی 1393

Merry Christmas

روز آخر سال میلادی حدیث و نازنین اومدن خونمون با هم رفتیم 16 متری یه دوری زدیم بچه ها ویترینا رو نگاه کردن خرید کردیم بابا نوِئل یا بقول وانیا بابا نوئلا دیدیم عکس انداختیم روز خوبی بود و در کنار دوستای گلمون بهمون خوش گذشت راستی برای وانیا هم درخت کریسمس خریدیم با میوه هاش که منظورش تزئینات روی درخته ... از همین جا این عید رو به هم محله ایهای عزیزمون تبریک میگیم و امیدواریم که سال خوبی رو شروع کنن ... حدیث و نازنین دوستای گلم که البته اینجا جای مشکات خالی بود چون مهد بود اینم وانیا خانم و درخت کریسمسش بعد از خرید هم اومدیم خونه و بچه های کلی بازی کردن وانیا و محمد در حال خوردن سیب زمینی با سس ...
11 دی 1393

این روزهای محله ما

به روزهای آخر سال میلادی که نزدیک میشیم محله مام حال و هوای خاصی پیدا میکنه همه جا بوی زندگی میاد اصلا انگار نه انگار که زمستونه عاشق اینروزای محلمونم من و وانیام هر وقت فرصت پیدا می کنیم میریم و از این مناظر استفاده می کنیم از همین جا سال نو میلادی رو به همه هموطنان ارامنه تبریک میگیم امیدواریم سال خوبی رو شروع کنن ...   ...
3 دی 1393
1